-
ای انسان
شنبه 27 اسفندماه سال 1384 11:49
ای انسان تومی پنداری که جسم کوچکی هستی ولی بدان و آگاه باش که در درون تو جهان بزرگی نهفته است و تو آن را در اعماق وجودت نهان کرده ای خلقت تو از آسمان است و تو می توانی خورشید وماه را به تسخیر خود در آوری… خود را دریاب و از آن در راه سعادت خود بهرمند شو نوشته شده توسطhotboys
-
ستاره
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1384 09:42
the water lily oh the star on the breast of the river o marvel of bloom and grace ؟did you fall right down from heaven out of the sweetest place? you are white as the thoughts of an angel your heart is stepped in the sun did you grown in the golden city my pure and radiant place! -nay nay i feel not out the heaven ,...
-
پروانه
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1384 09:29
امروز یک پروانه دیدم در حالی که در آسمان پرواز می کرد بال هایش غرق شکوه و جلال بود بی اطلاع از این که من آن جا بودم تجلیی از زیبایی بود یک منظره برای تماشا بهترین شاهکار بود سرشار از زیبایی و افسون من با خودم فکر کردم که چه چیزی با این پروانه قابل مقایسه است ؟ بعد٬ البته من به یاد تو افتادم و آرزو کردم کاش آن جا بودی...
-
من متعلق به کجاهستم
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 23:48
درد تمام وجودم را گرفته روح وجسم هردو خسته و ناتوانند روح از بار تحمل ناپذیر جسم جسم از بار تحمل ناپذیر روح علاجی نمی بینم جز اینکه این دو از هم جدا باشند هرکدام بسویی روح به آسمانی که وجودش از آنجاست جسم به خاکی که وجودش از آنجاست راستی که این دو عنصر را به یک جمع کرد در کدامین فرمول ریاضی یک +یک می شود یک با کدام...
-
قدمهای خدا
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 23:05
خوابی دیدم خواب دیدم که در ساحل با خدا قدم می زنم و بر پهنه ی آسمان صحنه هایی از زندگیم برق می زند . در هر صحنه دو جفت پا روی شن ها دیدم : یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا . وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگیم فقط یک جفت پا روی شن...
-
یک شعر از سهراب
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 18:46
به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ای در قفس است . حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود من به آنان گفتم : آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشایید ؛ به رفتار شما می تابد و به آنان گفتم : سنگ آرایش کوهستان نیست همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ در کف دست زمین گوهری نا پیداست که رسولان همه از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 18:29
خداوند موجودی را آفرید از جنس انس عزیزش داشت با دانشی کمی کمتر از خود او را آدم نامید این مخلوق تا دریافت که بالقوه خداست با خدا که دراوج اقتداراست به مقابله برمیخیزد سرکشی می کند خدا که اورا عزیز می دارد برای این تمرد او کیفردرنظرمی گیرد اورا ازدرگاه خود رانده و به زمین میفرستد وبرای بازگشت او بهشت خود را وعده می دهد...