خوابی دیدم
خواب دیدم که در ساحل با خدا قدم می زنم
و بر پهنه ی آسمان صحنه هایی از زندگیم برق می زند .
در هر صحنه دو جفت پا روی شن ها دیدم :
یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا .
وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد
به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم
متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگیم
فقط یک جفت پا روی شن بوده است
و متوجه شدم که این در سختترین دوران زندگیم بوده است .
این واقعاُ ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم :
خدایا تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود
ولی در سختترین دوران فقط یک جفت جای پا وجود داشت .
نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگری به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی؟
خدا پاسخ داد : بنده بسیار عزیزم ؛
من همیشه در کنارت هستم و تنهایت نخواهم گذاشت .
اگر در آزمونها و رنج ها یک جفت جای پا دیدی زمانی بود که تو را در آغوش گرفته بودم
نوشته شده توسط سمیرا
وب خیلی قشنگی بود .....
امید وارم همیشه موفق باشید.
با عرض سلام و خسته نباشید
دوست عزیز باید اعتراف کنم که این متن خیلی زیباست قشنگ و با احساس
ایکاش همه ما بدونیم که هیچوقت تنها نیستیم و همیشه به خدا نگوییم که مشکل بزرگی داریم بلکه به مشکل بگوییم که خدای بزرگی داریم
خدانگهدار و پایدار باشی