قدمهای خدا

خوابی دیدم

خواب دیدم که در ساحل با خدا قدم می زنم

و بر پهنه ی آسمان صحنه هایی از زندگیم برق می زند .

 در هر صحنه دو جفت پا روی شن ها دیدم :

 یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا .

 وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد

به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم

متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگیم

فقط یک جفت پا روی شن بوده است

 و متوجه شدم که این در سختترین دوران زندگیم بوده است .

این واقعاُ ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم :

خدایا تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود

 ولی در سختترین دوران فقط یک جفت جای پا وجود داشت .

 نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگری به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی؟

خدا پاسخ داد : بنده بسیار عزیزم ؛

من همیشه در کنارت هستم و تنهایت نخواهم گذاشت .

 اگر در آزمونها و رنج ها یک جفت جای پا دیدی زمانی بود که تو را در آغوش گرفته بودم

 

 

نوشته شده توسط  سمیرا

 

نظرات 2 + ارسال نظر
هاشم سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:49 ق.ظ http://www.jameejam.blosky.com

وب خیلی قشنگی بود .....
امید وارم همیشه موفق باشید.

مینو پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 07:38 ق.ظ

با عرض سلام و خسته نباشید
دوست عزیز باید اعتراف کنم که این متن خیلی زیباست قشنگ و با احساس
ایکاش همه ما بدونیم که هیچوقت تنها نیستیم و همیشه به خدا نگوییم که مشکل بزرگی داریم بلکه به مشکل بگوییم که خدای بزرگی داریم
خدانگهدار و پایدار باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد